وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
به استخاره نشستم كه ابتدای غزل را
ز ماندهها بسرایم؟ ز رفتهها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو كه داغ دلم را كی و كجا بنویسم؟
مصیبت «عطش» و «میهمانكشی» و «ستم» را
سه مرثیهست كه باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگها بنویسم؟
چگونه قصهٔ مهمانكشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم؟
خبر ز تشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم:
نمانده چاره به جز اینكه از برادر و خواهر
یكی به بند و یكی روی نیزهها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سهساله
چرا ز نالهٔ زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضهخوان محل گفتهام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی... من از منا بنویسم...
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1398
- ساعت
- 13:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد عسکری
ارسال دیدگاه