ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود
روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز
عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابیطالب شد
از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقهاش چند قدم با او رفت
قفس کعبه شکستهست دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است
آینه هستی و با آینه باید باشی خانهزادِ پسر آمنه باید باشی
همهٔ غائلهها گشت فراموشِ نبی کودکیهای علی پر شد از آغوش نبی
مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تنپوش نبی
تا بچیند رطب تازهای از باغ بهشت رفته دردانهٔ کعبه به سر دوش نبی
که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی
چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرفها میزند اینک لب خاموش نبی
دور از من مشو، ای محو تماشای تو من نگران میشوم از دور شدنهای تو من
من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن وحی میریزد از آهنگ لبت، حرف بزن
مینشینم به تماشای تو تنها، آری هر زمان خستهام از مردم دنیا، آری
بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همهٔ دهر اگر شعب ابیطالب شد
خوب شد آمدی ای معنی بیهمتایی بیتو هر آینه میمردم از این تنهایی
دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود
وحی میبارد و من دوختهام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو
در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزمترم
میرود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام...
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید حمید رضا برقعی
ارسال دیدگاه