• دوشنبه 3 دی 03


شعر غزل امام سجاد(ع) -(به چشمانت نمی‌آید که اهل این زمین باشی)

518

به چشمانت نمی‌آید که اهل این زمین باشی
گمانم شهروند آسمان چندمین باشی

برایت فرش‌های پیش پا افتاده ناچیزند
تو با این منزلت باید که سجاده‌نشین باشی

تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده
بنا شد آن‌چنان باشی، بنا شد این‌چنین باشی

خدا می‌خواست تا دین را به دستان تو بسپارد
به بیماری دچارت کرد تا فردای دین باشی

به لطف آن همه داغی که در کرب‌وبلا دیدی
تمام عمر باید چشم تر بر آستین باشی

برای من نخی از رشتۀ سجاده‌ات کافی‌ست
سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی

تو و عشق تو و پیشانی ساییده از سجده
فقط شایسته‌ات این است «زین العابدین» باشی

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران