ای که به خلق جهان تویی سر و سرور
شأن تو از قدر کاینات فزون تر
.
وقت ثنای تو ماتْ عقلِ خردمند
گاه مدیح تو محوْ فکرِ سخنور
.
سایر وهم ار رسد به پایه قدرت
بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر
.
شانۀ گیسوی توست، پنجه خورشید
آینۀ روی توست ماه منوّر
.
رشحه ای از نور طلعت تو به افلاک
بر شد و افلاک از آن شدند پراختر
.
عکس زابروی تو هلال چو برداشت
گشت مشار الیه خلق سراسر
.
بهر وجود تو خلق گشته دو عالم
بهر تو گردیده کاینات مسخر
.
خلقت هستی، تو داده ای به همه خلق
زآنرو مهتر تویی بر این همه کهتر
.
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
از مدد فیض تو شدند پیمبر
.
کفو تو را چون نکرد خلق خداوند
زآن ننمودی به عمر خویش تو شوهر
.
خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد
تو چو خدا فردی و نداری همسر
.
ذرّه ای از عصمتت زنان جهان را
گر برسد مریمندْ جمله و هاجر
.
شبنمی از جودِ توست رحمت نیسان
سبزه ای از کِشت توست گنبد اخضر
.
دست کشیدی مگر تو بر سر آهو
کز وی حاصل شد است نافه اذفر
.
«واللّیل» از موی تو شد است مبیَّن
«والشّمش» از طلعت تو گشته مفسَّر
.
باب عطایت گشاده بر همه عالم
چشم امید خلایق است بر این در
.
گرد ضریحت دوای اکمه و ابرص
گرد حریمت شفای عاجز و مضطر
.
حکم الهی به مهر توست مُسجَل
امر خدایی به حبّ تو است مقرّر
.
بضعۀ زهرایی و سلالۀ حیدر
نور دو چشم نبی، حبیبۀ داور
.
فاطمۀ ثانیی به عالم ظاهر
لیک به معنی تویی همان و نه دیگر
.
مظهر حقّند خانوادۀ عصمت
جلوۀ ربّند دودمان مطهّر
.
بسته لبم لم یلد و گر نه بگویم
دخت خدای است بنت موسی جعفر
.
عمر تو کوتاه همچو شاخه گل بود
چون تو بزرگی و این سراست محقّر
.
نیست مرا غیر درگه تو پناهی
آخر و اوّل تویی و اول و آخر
.
.
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1398
- ساعت
- 10:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه