گرچـون نسـيم بر دل تنگم گـذر كني
مثـل بهــار باغ مرا پر ثمـر كنـي
پَرمي كشم چو ذرّه و خورشيد مي شوم
از مرحمت دمي كه به حالم نظر كني
يخ بسـته است بركۀ چشمم ولـي ز مهر
لطفي نما كه چشم مرا شعله ور كني
گيـرند رنگ و بوي خراسـان الي الأ بَد
تا يك نفـس به كشور دلها سفر كني
بر پا دوباره شـور نشـابور مي شـود
آن دم كه از ديـارِ خيـالم گذر كني
دادار برگزيـده تو را تا كـه از كَـرَم
راهِ قضـا ببنـدي و كارِ قَـدَر كنـي
صبح مرا به نور رخت روشنی دهی
شام مرا به شـوق وصالت سحـر كني
تا نام دلنشـين تو را منتشـر كنــم
ناي ني ام دهي و به كامم شكر كني
تا چتـر نـور بر همـه عالـم بگستري
گاهي نظر به چهرۀ شمس و قمر كني
باران نـور ! نيمـه شبي بر دلـم ببـار
شـايد خليـج چشـم مرا پر گهر كني
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی اکبر شجعان
ارسال دیدگاه