نام تو مي برم كه گل افشاني ام كني
ياد تو مي كنم كه فرا خواني ام كني
سامان بگيرم از نفس ذره پرورت
گر يك نظر به بي سر و ساماني ام كني
آلاله در كوير دلم سبز مي شود
وقتي نظر به ديدۀ باراني ام كني
با صد اميد بر در مهمانسراي تو
بنشسته ام به شوق كه مهماني ام كني
شرمنده ام كه نور خداوندگار نيست
هرچه نظر به پينۀ پيشاني ام كني
آشفته حال آمده ام تا ز مرحمت
با يك نگاه دفع پريشاني ام كني
كرببلاست حاجت ديرينه ی دلم
كي مي شود زيارتش ارزاني ام كني
گيرم زتو شفاعت محشر به اشك و آه
در اولين سفر كه خراساني ام كني
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی اکبر شجعان
ارسال دیدگاه