روی لبم واویلا
چه محشری به پا شد یا رب
رسیده جان عالم بر لب
دوباره شد یتیمه زینب
روی لبم واویلا
در اوج سوز و اشک و غمها
با یک سر شکسته مولا
میشه زائر روی زهرا
یا حیدر...
چند شبه دیگه از غم
یتیما مضطر و بی تابن
اَنیس غربت مهتابن
گرسنه تا سحر میخوابن
تازه همه فهمیدن
که تکیه گاهشون حیدر بود
اونی که یار پیغمبر بود
برا اونا دل و دلبر بود
یا حیدر...
رأس شکسته دیدم
به یاد کربلا افتادم
یاد سر جدا افتادم
به یاد قتلگاه افتادم
حضرت شَیب الخضیب
که تشنه لب سرش جدا شد
سرش هلال نیزه ها شد
وَ سوز نوحه ی زهرا شد
ثارالله...
- دوشنبه
- 31
- تیر
- 1398
- ساعت
- 19:30
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه