ما همه قطره و تو دریایی
ما همه ذرّه و تو بیضایی
ما همه بنده و تو مولایی
«ای نهان از نظر که پیدایی
بی همه جایی و بهر جایی»
.
.
حقّۀ لعل تو گهر گفتند
لب نوشین تو شکر گفتند
پرتو روی تو سحر گفتند
«عالم آراست ماه اگر گفتند
تو همان ماه عالم آرایی»
.
.
او که در ذات خویش بی همتاست
جلوه اش هم نهان و هم پیداست
نیست او را مکان ولی با ماست
«لامکان را اگر مکان دلهاست
تو هم ای دلربا به دلهایی»
.
.
ای رخت آفتاب عالمتاب
عارضت از چه هست پشت حجاب
عاشقان از فراق دیده پرآب
«عالمی بهر دیدنت بی تاب
ز چه از پرده در نمی آیی»
.
.
هم سما پر ز جلوۀ رخ تست
هم ثری پر ز جلوۀ رخ تست
ماسوا پر ز جلوۀ رخ تست
«همه جا پر ز جلوۀ رخ تست
در نهان بودنت هویدایی»
.
.
ذات حق مظهر هویدایی است
منبع کبریا و زیبایی است
آیت شور و عشق و شیدایی است
«حسن حق را اگر تجلایی است
تو همان حسن را تجلایی»
.
.
چشم عاشق خمار دیدن تو
خسته و داغدار دیدن تو
نه منم بیقرار دیدن تو
«می کشند انتظار دیدن تو
یک جهان دیدۀ تماشایی»
.
.
از ازل سرخوش است تا به ابد
هر که از ساغر تو باده خورد
تا صبا پرده های ما ندَرد
«ای نسیم سحر بیا که بود
دل همه مست و دیده رؤیایی»
.
.
همه جا پر بود ز کین و خطر
غرق خون گشته قلب اهل نظر
ظلم از حقّ برده گوی ظفر
«عدل در بند کینه است، مگر
به نجاتش تو دست بگشایی»
.
.
در فراق تو هست اهل جهان
جمله دلخون و دیده اشک فشان
با نشانی و نیست از تو نشان
«بی تو سرگشته است و سرگردان
ما سوا چون سپهر مینایی»
.
.
تو خود از عاشقان داداری
سرخوش از جام وصل دلداری
تشنۀ عدل و داد و ایثاری
«ابر فیضی چرا نمی باری؟
خشک شد مزرع شکیبایی»
.
.
گر چه ما نیستیم لایق او
رحمتی کن به جان حضرت هو
همه غرقیم غرق جور عدو
«همه مستیم بی شراب و سبو
مست امیال و مست دنیایی»
.
.
دوش می گفت پیر باده پرست
بر همه بیدلان باده به دست
ای ز بویت جهانیان سرمست
«ای بسا دل که بی تو خون شده است
ای بسا سر که بی تو سودایی»
.
.
«فانی» سرگران دیده ترت
هست از بندگان مفتخرت
ما و عالم همه فدای سرت
«مهدیا «عابد»م غلام درت
سر به خطّ تو تا چه فرمایی»
.
- سه شنبه
- 1
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس داداش زاده
ارسال دیدگاه