ایا ای مظهر نور خدایی
تو امید همه اهل ولایی
چو اجدادت تویی صاحب کرامت
گل زهرا جوادابن الرضایی
تویی نهم گل باغ ولایت
به شیعه همچو بابت مقتدایی
تمام اهل عالم را امیدی
چراغ بینش و شمس الضحایی
سراپای وجودت نورالله
به چشم اهل دل نوروضیایی
کرم باردزهر انگشت پاکت
به هرسائل کنی لطف و عطایی
گدا از درگه توردنگردد
که سرتاپا همه جود و سخایی
تویی سرمنشاء لطف و عنایت
امید اهل معنا،جان مایی
به زیر سایه ی لطفت نشینم
که تو مولای من صاحب لوایی
حریم کاظمین تو بهشتم
وزد در آن حرم بوی خدایی
چنان زهرای اطهر در جوانی
به راه دین حق گشتی فدایی
به دست همسر نامهربانت
شهید کینه با زهر جفایی
کنیزان کف زنان در پشت آن در
ولی تو بر زمین داری نوایی
زمن جز خوبی و احسان چه دیدی
تو برگودرپی قتلم چرایی
شده دل خون ز داغت هادی تو
زند فریاد، داد ازاین جدایی
منم دل خسته بیمار تو ای دوست
دو عالم تو امیداین(رضایی)
بود این خواهشم از حضرت دوست
دم آخر به بالینم بیایی
- چهارشنبه
- 2
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه