آمدم من ای مدینه بردر بانوی گل
برمشامم مشک عنبر میرسد یا بوی گل
.
روز را دانی چرا روشن کند چون آفتاب
آری آری چون گشاید دیده را برروی گل
.
آهوان درناف خود مشک ختن دارند لیک
جملگی مستند از بویت بیایند سوی گل
.
آسمان عشق را گر رعد و برقی رخ دهد
نقش بندد آسمان رنگین کمان ابروی گل
.
غنچة نشکفته ات گلزار را داده صفا
ازصفایش خار هم سر برده درگیسوی گل
.
باغبان باغ مینو دل غمین می شد اگر
چون محبّت دیده ازگل سرنهد زانوی گل
.
گل چه گل پروانه ها دورسرش پرمی زدند
لب گذارد تا به رو هم برسرو بازوی گل
.
گر چه گل پروانه را مونس بود در گلستان
نی زند پروانه ای پر تا رسد پهلوی گل
.
این گل پهلو شکسته تک گل پیغمبر است
زان سبب (عدلی)نوا خوانی کند درکوی گل
.
- چهارشنبه
- 2
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:40
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج اصغر فرشچی
ارسال دیدگاه