یارب من از سر تا به پا میسوزم امشب
در آتش زهر جفا میسوزم امشب
.
بر یونس دل مونسی جز یاد تو نیست
در بحر عشقت ای خدا میسوزم امشب
.
من بر رضایت راضی ام ابن الرضایم
اندر ره سلم و رضا می سوزم امشب
.
شد همسر ملعونه ام بیگانه با من
آخر ز جور آشنا میسوزم امشب
.
هستم جواد و در جوانی میدهم جان
در کنج حجره بر ملا میسوزم امشب
.
گویند هر دردی دوایی دارد اما
نَبوَد به درد من دوا میسوزم امشب
.
صبر و قرار و طاقت و تابم نمانده ست
مانند شمعی بیصدا میسوزم امشب
.
دارم دلی پر خون و پر درد و شکسته
دارم به لب چون نی نوا میسوزم امشب
.
می سوزم از سوز عطش چون گل در آتش
در مجمر درد و بلا میسوزم امشب
.
بر حال زار خود نمیسوزم درین حال
بر حال شاه کربلا میسوزم امشب
.
پروانه ی شمع عزا «سیدبشیر» است
گوید: به خلوت بی ریا میسوزم امشب
.
- پنج شنبه
- 3
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه