دلا گر گوهر مقصود خواهی دیده دریا کن
ز فیض دانۀ اشگ آستین پر درّ لالا کن
.
بقوسین علایق چند چون پرگار سرگردان
درون نه پای وجا از نقطۀ موهوم ادنی کن
.
ز فیض شمس لاهوتی در این نادوس ناسوتی
بتهلیلات اکسیریه نفس مرده احیا کن
.
بدار الخیر حکمت نِه رُخُ و در عین درویشی
بِنِه اکلیل زر بر سر به تخت هر مسی جا کن
.
اگر نقش بقا خواهی در این مرآت طبعانی
هیولا را بصورت آر و صورت را هیولا کن
.
چو دیو خیره در چاه طبیعت سرنگون تا کی
بیا بر شکل انسانی نگاهی سوی بالا کن
.
اگر چون پورعمران طالب نور تجلائی
عصای مسکنت بر دست گیر و سینه سینا کن
.
یکی کن جوهر روح و جسد با نقش لاهوتی
رهِ توحید گیر و ترک تثلیث نصاری کن
.
نمیگویم ز ایجاد طبیعی سر بزن لیکن
بتکلیف از ادای آنچه آنجا خواهی اینجا کن
.
ز گنج عقل میراث پدر دست آور و بنشین
بصدر علم و بر قدّوسیان تعلیم اسما کن
.
چو کرکس بر سر مردار دنیا پر زنان تا کی
بقاف قرب نِه پای و مکان بر فرق عنقا کن
.
- پنج شنبه
- 3
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حجة الاسلام نیر تبریزی
ارسال دیدگاه