• دوشنبه 3 دی 03


پندیات -(روزهای عمر ما با عشق دنیا شد تلف )

654

روزهای عمر ما با عشق دنیا شد تلف 
با نوایی غم گرفتیم و به تحسینی شعف 
از شرافت دم زدیم و بسته شد دفتر ولی 
در عمل وارونه شد معنای فرهنگ شرف 
ساز عاشق را شکستیم و به میدان هنر 
بی هنر زد تکیه بر تخت هنر با چنگ و دف 
در غزل روی نگار و خال و گیسوی کمند 
جای معنا را گرفت و در میان گم شد هدف 
در قصیده دم زدیم از مرتضی و صولتش 
گوش عالم کر شد از بانگ رسای لاتخف 
لیک در موج گنه بر کشتی جهل و هوس 
دامن ایمان ما پر شد ز سنگ و جوش و کف 
کی توان در سایبان شعری ز داغ دل سرود؟ 
کی خبر دارد ز طف خلوت نشین در کنف؟ 
خیز، ای خلوت نشین بی عبور شهر دل 
گوهر مردانگی تا کی فروشی بر خزف؟ 
انقلاب دیگری باید درون خود نمود 
انحصار جهل را باید شکست از هر طرف 
محتوا خواهد که ارزش یابد این ظرف تهی 
زانکه بی گوهر به یک ارزن نمی ارزد صدف 
خود فریبی کم کن ای (داور) مگو حرف دگر 
در عمل کن پیروی از امر سلطان نجف 

  • پنج شنبه
  • 3
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:33
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران