دیده بگشا صنما دور زمان میگذرد
عمر هر ثانیه چون آب روان میگذرد
عمر ما بین دو دنیاست پلی بهر عبور
که از این پل همه ی پیر و جوان می گذرد
هر که در خطّ خدا باشد و در سلک نبی
میدهندش همه جا خطّ امان می گذرد
طاغی غافل از اندیشه ی میزان عمل
پای دیوان عدالت به فغان می گذرد
ای هوسران برو از کرده ی خود نادم شو
عیش عالم عبث و عشرت آن می گذرد
زندگی بهر خور و خواب و هوسرانی نیست
دم غنیمت شمر این فرصت عیان می گذرد
از ضمیرت برهان عشق زر اندوزی را
خبرت نیست که سودت بزیان می گذرد
حسرت ثروت قارون نخورد مرد خدا
گر گدا باشی و سلطان جهان می گذرد
عاقبت فاتحه ی عمر همه خوانده شود
از سر قبر تو هم فاتحه خوان می گذرد
در کمین است تو را صید کند دام اجل
رسم تقدیر نه بر وهم و گمان می گذرد
روزی از قبر سراسیمه کشندت بحساب
نیست واهی بتو این شرح و بیان می گذرد
میکشند از تو حساب همه ی عمر چنان
اندر آن بُرهه فغان از همگان می گذرد
روز سختی است همان روز پر از درد و بلا
محنت واقعه از حد ّ توان می گذرد
پس چرا چاره ی فردا نکند شیعه ی ناب
روز دنبال شب از ما نگران می گذرد
ما همه عاصی و شرمنده ی درگاه حقیم
سخت خالق ز گناهان گران می گذرد
واپسین روز خدا حُسن عمل میخواهد
صحبت از مرتبت و نام و نشان می گذرد
بهره مندی اگر از طاعت مقبول خدا
مطمئن باش که گامت به جنان می گذرد
حرص دنیا نزند هر دل آگاه " صفا "
آخر از دار فنا طائر جان می گذرد
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 18:0
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه