پس از آن شمر بن ذى الجوشن به خیمه هاى حسین علیه السّلام حمله کرد و گفت: آتش به من دهید تا خیمه ها را با هر کس که در آن است به آتش کشم. حسین علیه السّلام فرمود: «فرزند ذى الجوشن! تو آتش را خواستى تا اهلم را آتش زنى، خدا تو را در آتش بسوزاند».
شبث آمد و امام او را نکوهید و او شرمنده بازگشت. راوى گوید: حسین علیه السّلام فرمود: (ایتونی بثوب لا یرغب فیه أجعله تحت ثیابی، لئلّا أجرّد منه) «پیراهن کهنه اى به من دهید تا زیر لباسم پوشیده مرا از آن برهنه نکنند». پیراهن تنگى آورده شد فرمود: «این نه، زیرا این لباس اهل ذلّت است».
بعد پیراهن کهنه اى را بگرفت و پاره اش کرد و زیر لباسش پوشید و بعد از شهادت وى را از آن هم برهنه کردند و بردند. بعد امام علیه السّلام شلوارى حبرى بخواست و آن را جدا جدا و تقطیع نموده و پوشید و بدین ترتیب آن را از حیّز انتفاع بیرون کرد و سوراخش نمود تا از بدنش نربایند ولى بعد از شهادتش بحر بن کعب آن را ربود و حسین علیه السّلام را برهنه گذارد. بعد از عاشورا دو دست بحر بن کعب در تابستانها چون دو تکّه چوب خشک، خشک شده و در زمستانها در حالى که دو دست او مرطوب بود از آن چرک و خون جارى مى گردید تا آن که خدا هلاکش فرمود.
منبع:
لهوف؛ ترجمه میرابوطالبی؛ ص ۱۵۵
- یکشنبه
- 6
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه