ساربان تندمران محمل زینب زین بیش
تا نهد مرهمی آن مونس جان بر دل ریش
کز غمش سخت پریشانم و دل در تشویش
«هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بیچاره گرفتار هوای دل خویش»
.
.
آمدی تا که مرا بلبل گلشن باشی
زینت بزم من سوخته خرمن باشی
شب تاریک مرا، دیدهی روشن باشی
«هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون بدست آمدی ای لقمهی از حوصله بیش»
.
.
من نه تنها ز تجلی تو حیرانم و بس
مانده از پرتو رخسار تو حیران همه کس
نه به دل طاقت و آرام و نه در سینه نفس
«این توئی با من و غوغای رقیبان از پس
وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش»
.
.
امشب از سوز درون بال و پرم میسوزد
سینه از شعلهی آه سحرم میسوزد
گوئی آفاق به پیش نظرم میسوزد
«همچنان داغ جدائی جگرم میسوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش»
.
.
امشب ای همسفر آرام دل و جان منی
مونس خاطر رنجور و پریشان منی
روشنی بخش سرای دل ویران منی
«باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمهی سلطنت آنگاه سرای درویش»
.
- سه شنبه
- 8
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
دکتر قاسم رسا
ارسال دیدگاه