تشنگى از نگاهتان پيداست
جگرت بى شكيب میسوزد
جگر پاره پارهات پيشِ
عدهاى نانجيب میسوزد
-
دست و پا میزنى و میگويى
جرعهاى آب...تا كه جان گيرم
باز تكرار مىكنى آقا
جرعهاى آب...وَرنَه میميرم...
-
چقَدَر پير گشتهاى آقا
گيسوانت همه سفيد شده
داغ كه به روى دل دارى؟
پدرى كه ز زهر شهيد شده؟
-
همه ى شهر با تو لج كردند
دلشكسته شدى و مايوسى
حس غربت به خانه ات دارى...
با غريب مدينه مانوسى.....
-
اى على اكبرِ امام رضا
كاش خواهرى كنارت بود
كاش تنها نبودى آقا جان
كاش همسرى كنارت بود
-
گرچه تنهايىات مسلّم شد
سر پيراهنت كه دعوا نيست
بدنت زير آفتاب اما....
بدنت زير دست و پاها نيست
-
جاى شكرش هميشه باقى است
سرِ تو از تنت جدا نشده
كفنت كردهاند آقا...شكر
قسمت تو بوريا نشده
-
- چهارشنبه
- 9
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه