• پنج شنبه 1 آذر 03


در مدح حضرت امیرالمومنین (ع) -(گشتم ز لطف حضرت بی چون و ذوالمنن )

396

گشتم ز لطف حضرت بی چون و ذوالمنن
مدّاح برج مهر امامت ابوالحسن
.
بر لوح دل چو جوهر آیینه خشک باد
باشد به غیر منقبت او اگر سخن
.
شاها شکست قهر تو بال و پر پری
آدم شد از مهابت شمشیرت اهرمن
.
آن را که بسته است لب مدح سنجیش
مانند شمع باد زبان دشمن بدن
.
هرکس نگفت مدح تو جز لخت دل مباد
چون غنچه های لاله زبانیش در دهن
.
خورشید از تنوره قهرت شراره ای
ماه از بهشت خلق تو یک برگِ یاسمن
.
هر غنچه گلی دل آگاه گشته است
تا شد نسیم لطف تو زینتده چمن
.
هرکس که با ولای تو رخت از زمانه بست
زیبد به رنگ غنچهاش از برگ گل کفن
.
پرسند چون ز ملّت من منکر و نکیر
گردد به این دو مصرع رنگین زبان من:
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.
.
طاعت به جز محبّت او کی شود قبول؟
فرع ولای شاه بُوَد صحّت اصول
.
سالم بُوَد دعاش ز آسیب دست ردّ
آن را که داده حبّ علی خلعت قبول
.
دایم به رنگ غنچه شاخ شکسته باد
گلشن برای دشمن او محبس خمول
.
نبود سزا به جز تو برادر رسول را
بانوی خانه تو نزیبد به جز بتول
.
خواهد که تلخکامی مردن چشاندش
جان در تن عدوی تو زان می کند حلول
.
باشد ز نور مهر تو گر عکس مدّعا
صورت پذیر گردد آیینه حصول
.
زان رو فرو به لجّه ادبار شد که نیست
در طالع ستاره خصمت به جز افول
.
حبّ علی مدار زِ هر ناکسی طمع
حبّ علی مجوی ز هر سفله فضول
.
ذاتی که هست وصف سرایندهاش خدا
ذاتی که هست مدح سگاندهاش رسول
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.
.
دل را ز فیض منقبتت وا رهان ز غم
یا مرتضی علی ولی صاحب کرم
.
در نامه عمل به غلام و مخالفت
جرم و ثواب گشته کم و بیش، بیش و کم
.
بر هم زند ز جوش طپش بال اهتزاز
در سینه دل به شوق تو چون طائر حرم
.
خوشتر بُوَد ز آمدن و باز رفتنتش
خصم تو چون به راه عدم می نهد قدم
.
در لرزه افکند چو زمان را مهابتش
صد گام از حدوث عقبتر فتد قدم
.
با آفتاب همّت او کم ز ذرّه است
یکجا شوند جمع اگر سایر همم
.
تا حشر زنده ایم به مهرش از این رهست
در پیش ما وجود ندارد اگر عدم
.
حق شاهد من است که غیر از دروغ نیست
نبوَد اگر به خاک کف پای او قسم
.
در روز محشر آن که شفیع خلایق است
بر حوض کوثر آن که بود شافع امم
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.
.
گم کرده راه، تیه ضلال از هدایت است
هر دل که بی محبّت شاه ولایت است
.
شاها توییکه از پی تنسیق عالمت
سررشته نظام به دست کفایت است
.
هر دشمنیکه تهمت جرأت به خویش بست
بی جان بر سنان تو چون شیر رایت است
.
افسوس بر کسی ست که از کورباطنیش
روز جزا ز غیر تو چشم حمایت است
.
در هند گشته ناطقه ام مدح سنج تو
اینجاست کز صریح نکوتر کنایت است
.
حکم تو بسته است لب حق سرائیم
ورنه مرا به زیر زبان صد حکایت است
.
محروم تا ز شربت کوثر نمی شویم
این چشمه بی مبالغه عین عنایت است
.
هرچند جرم من به نهایت رسیده است
یا مرتضی علیکرمت بی نهایت است
.
از راه رفتگان شبستان کفر را
بعد از رسول آن که چراغ هدایت است
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.
.
بر روی آفتاب که شد زیب روزگار
باشد ز خاک درگه او رنگ اعتبار
.
دایم ز بیم حدّت شمشیر قهر او
پنهان شده است در دل سنگ آتش از شرار
.
نازم علوِّ مرتبه اش را که آفتاب
زیبد پیاده جلوش چون شود سوار
.
زان خلق شد که گرد تو گردد شبانه روز
ذات تو گشته دایره چرخ را مدار
.
یا مرتضی علی چه شود مسکن مرا
در مشهد امام رضا گر دهی قرار
.
هر شام در برابر قصر جلال او
خورشید جبههسا شده بر خاک انکسار
.
سایم به گرد روضه او جبهه امید
مالم به خاک درگه او روی افتخار
.
گردند مقریان چو به سررشته نفس
گلدسته بند ذکر الهی ز هر کنار
.
من هم چو عندلیب خوش الحان به صد نشاط
بند از زبان گرفته بگویم هزار بار:
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.
.
دانی که کیست بحر کرم، معدن سخا
دانی که کیست صفشکن عرصه وغا
.
دانی که کیست آن که به راه نجات خلق
کشتی اهل بیت نبی راست ناخدا
.
دانی که کیست کز پی جاروب درگهش
شهپر شده به حضرت روح الامین عطا
.
دانی ز کیست تخت ولایت قوی اساس
دانیکه کیست زیب ده تاج انّما
.
دانی به کارخانه قدرت بریده اند
بر قامت که خلعت زیبای هل اتی
.
دانی به جور غیر، صبوری که پیشه کرد
دانیکه کیست راهنمای ره رضا
.
دانی ز خاک راهگذاری که می دهد
هر روز صبح آینه مهر را جلا
.
دانی که درد مهر که باشد علاج دل
دانی که نام کیست همه درد را دوا
.
خواهی صریح تر به تو گویم که خلق را
بعد از محمّد عربی کیست پیشوا
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.
.
پیچد به خویش شعله صفت در دهان مرا
آن دم که یا علی نبوَد بر زبان مرا
.
یک ذکر یا علی ولی در تمام عمر
نام خدا کفاف بُوَد حرز جان مرا
.
تا رفتهام به حصن حصین محبّتت
سر تا سر جهان شده دارالامان مرا
.
مپسند از این زیاده ز بیداد حادثات
دل در فشار پنجه غم خون چکان مرا
.
شیر زمانه و سگ شاه ولایتم
بنما ز من عزیزتری در جهان مرا
.
چون از سگان شیر خدایم روا بُوَد
گر مقتدای خود شمرند انس و جان مرا
.
یا مرتضی علی نه همین در دم حیات
مهر تو در تن است به جای روان مرا
.
در تنگنای گور هم از شوق دیدنت
چشمی بُوَد چو شمع به هر استخوان مرا
.
آهنگ سیر ملک عدم را کنم چو ساز
جویا همین ترانه بود بر زبان مرا:
.
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
آیینه خدای نما مرتضی علیست
.

  • چهارشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 10:52
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران