هر قدر که اشک چشمان ترش هم بیشتر می شد.
بین خانه خنده های همسرش هم بیشتر می شد.
بیشتر که بر زمین پا می کشید و دست و پا می زد.
بی قراری های زهرا مادرش هم بیشتر می شد.
دم به دم تا تشنگی بر جان آقا چیره تر می گشت.
خشکی لبها و کام و حنجرش هم بیشتر می شد.
هر قدر آوای آه و ناله اش می رفت بالاتر.
پایکوبی های در پشت درش هم بیشتر می شد.
بر در و دیوار می خورد از تب و لرزی که در تن داشت.
لحظه لحظه از عطش درد سرش هم بیشتر می شد.
چرخ می زد با اجل دور سرش غم ها و هر ساعت.
ناتوانی ها و ضعف پیکرش هم بیشتر می شد.
گشته مرغ بسملی که حنجرش، خنجر نبوسیده.
مو به مو تشبیه او با اکبرش هم بیشتر می شد.
- چهارشنبه
- 9
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 17:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه