از سوز زهر بال و پرم تیر می کشد.
از درد پای تا به سرم تیر می کشد.
خشک است کامم از اثر زهر آتشین.
از فرط تشنگی جگرم تیر می کشد.
افتاده گود پای دو چشمم از این عطش.
تا پلک می زنم نظرم تیر می کشد.
بالا نیاید از قفس سینه ام نفس.
سینه از آه محتضرم تیر می کشد.
کم بود عمر فاطمه وارم اگر، دلم.
یاد یتیمی پسرم تیر می کشد.
در بزم خنده های کنیزان به دور خود.
لبریز اشک چشم ترم تیر می کشد.
هر لحظه یاد سیلی و رخسار مادرم.
باز این زبان نوحه گرم تیر می کشد.
شد حجره کربلا و منم اکبر رضا.
از داغ من دل پدرم تیر می کشد.
تا درب حجره را پسرم وا کند به من.
بر در نگاه منتظرم تیر می کشد.
- چهارشنبه
- 9
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 17:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه