آمده پر زخجالت به شما رو می زد
باز هم رو به شما ضامن آهو می زد
آمد و دید به بیراهه زده ، کج رفته
وچراغ دل او داشت که سوسو می زد
دید جایی نتوان بهتر از این جا رفتن
او پشیمان شده از سر که به هر سو می زد
ابتدای حرمت خاک شد و بوسه گرفت
پیش آقای خودش داشت که زانو می زد
آرزو داشت که هر صبح شبیه خدام
صحن زیبای تو را با مژه جارو می زد
آمد از محضرتان نور گرفت و می رفت
مست و دیوانه شد و نغمه ی هوهو می زد...
شاعر:یاسر مسافر
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:3
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه