به حجره یار جانی شده قاتلت آقا
ز زهر کینه او زد شرر بر دلت آقا
ترک خورده لبانت زند زخم زبانت
واویلا واویلا
کنیزان در حجره به روی او مبندید
به پیش چشم زهرا به اشک او مخندید
اگر چه رفته از حال بود به یاد گودال
واویلا واویلا
شنیدم دور جدت همه صف زده بودند
به غلتیدن او هم همه کف زده بودند
به سویش می دویدند تنش را می کشیدند
واویلا واویلا
شنیده ام به حجره تو را آب ندادند
بدن را ز روی بام روی خاک فتادند
دگر نخورده اینجا تنت نیزه ی اعدا
واویلا واویلا
******
شائق
- جمعه
- 11
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 18:15
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه