عموی علمدارم ، من آب نمیخواهم
بی روی تو غمبارم ، من آب نمیخواهم
از دوری تو زارم ، من آب نمیخواهم
از عشق تو سرشارم ، من آب نمیخواهم
******
برگرد و بیا خیمه ، عباس عمو جانم
از روی تو شرمنده با خیل صغیرانم
بیتاب رخ ماهت وامانده در این دشتیم
از خاطرهام رفته ، این حنجر عطشانم
از العطشم غمگین ، از دوری تو محزون
لبتشنه ترم اما ، از رفتن تو دلخون
برگرد و بیا عمو کن درد مرا درمان
ما تکتک طفلانیم ، بر همت تو مرهون
عموی علمدارم ، من آب نمیخواهم
******
هرتشنه در این وادی از عهد تو میگوید
حین عطش و آتش دستان تو میجوید
از مهر و وفای تو دل خاطرهها دارد
رخساره به یاد تو ، با خون بصر شوید
بر مردمک دیده ، مهتاب تو میتابد
اصغر ، گل خشکیده ، با یاد تو میخوابد
در سینه ی غمدیده ، آیینه ی امّیدی
تصویر نگاهت را ، هر ثانیه مییابد
عموی علمدارم ، من آب نمیخواهم
******
هر جا نظر اندازم ، جای تو بوَد خالی
داغ تو زده بر دل ، سرنیزه ی غم حالی
هر مشکِ تهی بینم ، دل یاد تو میافتد
شد قرب و مقام تو ، در چشم حرم عالی
یکلحظه اگر آیی ، بینم رخ نیکویت
با بال صغیرانه ، پر وا بکنم سویت
یکبار دگر گردم ، محو نگهت عمو
از شوق وصال تو ، گل بوسه زنم رویت
عموی علمدارم ، من آب نمیخواهم
******
دیگر به کجا باید ، رخسار تو را بینم؟
گل از گل گلزار ، کی بعد عمو چینم؟
برگرد و بیا بی تو ، در دل شرر افتاده
دانی که فقط باشد ، دستان تو تسکینم
احوال سکینه شد ، آوای عزاداران
چشمان رقیه هم ، زین واقعه خون باران
با شعر غمین گوید ، تا سروری هرساله
در سوگ عمو عباس ، تسکین غم یاران
عموی علمدارم ، من آب نمیخواهم
- شنبه
- 12
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:53
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه