• جمعه 2 آذر 03

 محمدرضا سروری

فهمیدم نمی نوشی -(نگاهـت تا به آب افتاد ، فهمیدم نمی نوشی)

1102
2

نگاهـت تا به آب افتاد ، فهمیدم نمی نوشی
به یاد طفل عطشانی ، به کام تشنه می کوشی
از این آب هـوس آلوده ، سقّا دیده می پوشی
فگار و مضطر از یادِ ، علـی آن طفل خاموشی
******
چه زیبـا کـرده ای معنـا ، وفا را یا ابوفـاضل
درون سینـة دریـا ، ادب را بـا حـیـا کـامـل
چو آبی در کف دستـت ، درون علقم افکنـدی
نشد کام فرات از این ، لبِ خشکیده ات حاصل

علمدارِ وفاداری          نمودی دین حق یاری
حسین را گفته ای آری     نمودی آبرو داری

به هر موجی که می آمد ، به پیش  دیده های تو
دوصد تیر هوس می شد ، نسیمی خوش برای تو
چنان نه در عمل گفتی ، که آب از دیده بیرون شد
بنـازم بر تـو ای سقـا ، گُهـر ریـزم به پای تو

نگاهـت تا به آب افتاد ، فهمیدم نمی نوشی
******
ننوشیـدی نَمـی آب و ، نبـردی بر لبـت آبی
عجب لب تشنه ای هستی ، که از این جرعه سیرابی
وفایت را قسـم خوردم ، در این آوار بی یاری
سراپای تو مهـر آذین ، سـر و روی تو مهتـابی

علمدارِ وفاداری          نمودی دین حق یاری
حسین را گفته ای آری     نمودی آبرو داری

تو که پرورده ای لایق ، به درگاه حسین بودی
به وقت شادی و ماتم ، به همراه حسین بودی
سرای سینـه ات هر دم ، لبالـب  از وفا باشد
که یاد تشنه کامان در ، حرمگاه حسین بودی

نگاهـت تا به آب افتاد ، فهمیدم نمی نوشی
******
چه مشکل ها که با دستِ ، توانای تو آسان شد
چه محفلها که با اشکِ ، دو چشمت کوی جانان شد
ملائک خیره بر دستت ، که از آب روان پُر بود
پس از کـار بـزرگ تو ، ثنـا بر لعـل آنان شد

علمدارِ وفاداری          نمودی دین حق یاری
حسین را گفته ای آری     نمودی آبرو داری

مبارک بر تو ای سقـا ، چنین حال دل افروزی
که عاشورای خونین شد ، برایت بهترین روزی
چه زیبا در دل یاران ، چنیـن مردانه جا کردی
علمـدار صف ایمـان ، نصیبـت گشته پیروزی

نگاهـت تا به آب افتاد ، فهمیدم نمی نوشی
******
زدی تا دسـت ردّی بر ، هـوای آب علقـم ها
بریـدی ای یل غیرت ، طناب خواب علقـم ها
عجب درس وفایی را ، به اهل این جهان دادی
که سیـراب وفا کردی ، دل میـراب علقـم ها

علمدارِ وفاداری          نمودی دین حق یاری
حسین را گفته ای آری     نمودی آبرو داری

نگاهـم از نگـاه تو ، وفـای سینـه می جویـد
کلامـم از کـلام تو ، نـوای شیعـه می گویـد
چنین مهر و وفایی تا ، سرود سـروری ها شد
هـزاران رهروِ عاشـق ، ره جانانـه می پویـد

نگاهـت تا به آب افتاد ، فهمیدم نمی نوشی
******

  • شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران