از حجره ی در بسته ای
آید صوت دلخسته ای
یا ضامن آهو بیا سوی بغداد
جوادت را رها کن از دست صیاد
من غریبم...........
یوسف ابالحسنم
آتش گرفته بدنم
غم میرسد هر لحظه بر روی غمم
گل می گرید بر من و بر عمر کمم
من غریبم............
یار نامهربان من
تماشا کرد، خزان من
پاسخی بر جگر کبابم نداد
چشمان من تر شد ولی آبم نداد
من غریبم...............
- یکشنبه
- 13
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه