• دوشنبه 3 دی 03


ترکیب بند در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام -(انَا المَخمُور و مَا عِندی شراب وصل دلبردن )

583

السلام ای عالم اسرار رب‌العالمین
وارث علم پیمبر فارس میدان دین
.
السلام ای بارگاهت خلق‌را دارالسلام
آستان رویت بطرف آستین روح‌الامین
.
السلام ای پیکر زایر نوازت زیر خاک
از پی جنت خریدن خلق را گنج زمین
.
السلام ای آهن دیوار تیغت آمده
قبلهٔ اسلام را از چارحد حصن حصین
.
السلام ای نایب پیغمبر آخر زمان
مقتدای اولین و پیشوای آخرین
.
شاه خیبر گیر اژدر در امام بحر و بر
ناصر حق غالب مطلق امیرالمؤمنین
.
ملک دین را پادشاه از نصب سلطان رسل
مصطفی را جانشین از نص قرآن مبین
.
بازوی عونت رسول‌الله را رکن ظفر
رشتهٔ مهرت رجال‌الله را حبل‌المتین
.
هر که در باب تو خواند فضلی از فصل کلام
در مکان مصطفی داند بلا فصلت مکین
.
بوترابت تا لقب گردیده دارد آسمان
چون یتیمان گرد غم بر چهره از رشک زمین
.
چون سگ کویت نهد پا بر زمین در راه او
گستراند پرده‌های چشم خود آهوی چین
.
مایهٔ تخمیر آدم گشت نور پاک تو
ورنه کی می‌بست صورت امتزاج ماء و طین
.
آن که خاتم را یدالله کرد در انگشت تو
ساخت نص فوق ایدیهم تو را نقش نگین
.
چون یدالهی که ابن عم رسول‌الله بود
ایزدت جا داده بالا دست هر بالانشین
.
.
.
آن یدالله را که ابن عم رسول‌الله بود
گر کسی همتاش باشد هم رسول‌الله بود
.
.
.
ای به جز خیرالبشر نگرفته پیشی بر تو کس
پیشکاران بساط قرب را افکنده پس
.
فتنه را لشگر شکن سرفتنه را تارک شکافت
ظلم را بنیاد کن مظلوم را فریاد رس
.
چرخ را بر آستانت پاسبانی التماس
عرش را در بارگاهت پاسبانی ملتمس
.
گر کند کهتر نوازی شاهباز لطف تو
بال عنقا را ز عزت سایبان سازد مگس
.
ور کند از مهتران عزت ستانی قهر تو
سدره در چشم الوالابصار خوار آید چو خس
.
همتت لعل و زمرد در کنار سائلان
آن چنان ریزد که پیش سائلان مشت عدس
.
خادمان صد گنج می‌بخشند اگر از مخزنت
خازنان ز اندیشه جودت نمی‌گویند بس
.
آسمان از کهکشان وهاله بهر کلب تو
پیشکش آورده زرین طوق با سیمین مرس
.
روز کین از پردلی گردان نصرت جوی شد
مرغ روح از شوق جانبازی نگنجد در قفس
.
بار هستی بر شتر بندد عماری‌دار تو
دل تپد در کالبد روئین‌تنان را چون جرس
.
از هجوم فتنه برخیزد غبار انقلاب
راه بر گشتن ز پیشت گم کند پیک نفس
.
از سپاه خود مظفروار فردآئی برون
وز ملایک لشگر فتح و ظفر از پیش و پس
.
حمله‌آور چون شوی بر لشگر اعدا شود
حاملان عرش را نظارهٔ حربت هوس
.
بر سر گردنکشان چون دست و تیغ آری فرو
وز زبردستی رسد ضربت ز فارس برفرس
.
.
.
لافتی الا علی گویند اهل روزگار
ساکنان آسمان لاسیف الاذوالفقار
.
.
.
ای که پیغمبر مقام از عرش برتر یافته
ز آستانت آسمان معراج دیگر یافته
.
هم به لطفت از مقام قاب و قوسین از خدا
مصطفی اسرار سبحان‌الذی دریافته
.
هم به بویت از گلستان ماوحی هر نفس
شاه با اوحی مشام جان معطر یافته
.
چرخ کز عین سرافرازی رکاب کرده چشم
چشم خود را چشمهٔ خورشید انور یافته
.
مه که بر رخ دیده از نعل سم رخشت نشان
تا ابد اقبال خود را سکه بر زر یافته
.
نعل شبرنگت که خورشید سپهر دولت است
چرخ از آن روی زمین را غرق زیور یافته
.
نزد شهر علم از نزدیک علام‌الغیوب
چون رسیده جبرئیل از ره تو را در یافته
.
نخل پیوندت که مثمر گشته از باغ نبی
بهر نسبت گوهر شبیر و شبر یافته
.
حامل افلاک رحم‌آورده بر گاور زمین
بر سر دشمن تو را چون حمله‌آور یافته
.
طایر قدرت گه پرواز گوی چرخ را
گوی چوگان خورده‌ای از باد شهپر یافته
.
آن که زیر پای موری رفته در راهت نمرد
دایه از جاه سلیمانی فزونتر یافته
.
آن که بی‌مزد از برایت بوده یک ساعت به کار
کشور اجرا عظیما را مسخر یافته
.
کاسهٔ چوبین گدائی هر که پیشت داشته
از کف دریای خاصت کشتی زر یافته
.
وه چه قدر است نور درگهت را پایه‌وار
دست قدرت با گل آدم مخمر یافته
.
.
.
نور معبودی و آب و گل ظهورت را سبب
ز آسمان می‌آمدی می‌بود اگر آدم عرب
.
.
.
ای وجود اقدست روح روان مصطفی
مصطفی معبود را جانان تو جان مصطفی
.
گر نبوت هم نصیبت داد ایزد چون گذشت
بعد بلغ انت منی از زبان مصطفی
.
بر سپهر دولت آن نجمی که روشن گشته است
صد چراغ از پرتوت در دودمان مصطفی
.
در ریاض عصمت آن نخلی که از پیوند توست
میوه‌های جنت اندر بوستان مصطفی
.
شمسهٔ دین را درون حجره چون دارد مقام
از نجوم سعد پر گشت آسمان مصطفی
.
ای تو شهر علم را در آن که در عالم نکرد
سجده در پایت نبوسید آستان مصطفی
.
سایهٔ تیغت که پهلو می‌زند در ساق عرش
ز افتاب فتنه آمد سایبان مصطفی
.
داد از فرعون دعوای الوهیت نشان
جز تو هر کس شد مکین اندر مکان مصطفی
.
گر نباشد حرمت شان نبوت در میان
فرق نتوان کرد شانت را ز شان مصطفی
.
من که باشم تا که گویم این زمان در مدح تو
آن چنانم من که حسان در زمان مصطفی
.
این گمان دارم ولی کز دولت مداحیت
هست نام علی در خاندان مصطفی
.
با چنین حالی که من دارم عجب نبود اگر
شامل حالم شود لطف تو و ان مصطفی
.
گوشهٔ چشمی فکن سویم به بینائی که داد
نرگست را تازگی ز آب دهان مصطفی
.
جانم از اقلیم آسایش غریب آواره‌ایست
رحم بر جان غریبم کن به جان مصطفی
.
.
.
تا دم آخر به سوی توست شاها روی من
وای جان من اگر آن دم نه بینی روی من
.
.
.
ای سلام حق ثنایت یا امیرالمؤمنین
وی ثنا خوان مصطفایت یا امیرالمؤمنین
.
در رکوع انگشتری دادی به سایل گشته است
مهر منشور سخایت یا امیرالمؤمنین
.
صد سخی زد سکه زر بخشی اما کس نزد
کوس سر بخشی ورایت یا امیرالمؤمنین
.
گشته تسبیح ملک آهسته هر گه در نماز
بوده رازی با خدایت یا امیرالمؤمنین
.
دامن گردون شود پرزر اگر تابد از او
گوشهٔ ظل عطایت یا امیرالمؤمنین
.
راست چون صبح دم روشن شود راه صواب
رایت افرازد چو رایت یا امیرالمؤمنین
.
روز رزم افکند در سرپنجهٔ خورشید رای
پنجهٔ ماه لوایت یا امیرالمؤمنین
.
صدره را از پایهٔ خود انتهای اوج داد
رفعت بی‌منتهایت یا امیرالمؤمنین
.
گه به چشم وهم می‌پوشد لباش اشتباه
عرش تا فرش سرایت یا امیرالمؤمنین
.
گه به حکم ظن ستون عرش را دارد بپا
بارگاه کبریایت یا امیرالمؤمنین
.
چون به امرت برنگردد مهر از مغرب که هست
گردش گردون برایت یا امیرالمؤمنین
.
یافت از دست و لایت فتح بر فتح دیگر
دست در حبل ولایت یا امیرالمؤمنین
.
جان در آن حالت که از تن می‌برد پیوند هست
آرزومند لقایت یا امیرالمؤمنین
.
گر مکان برتخت او ادنی کنی جایت دهند
انس و جان کانجاست جایت یا امیرالمؤمنین
.
.
.
حق‌شناسان گر به دست آرند معیار تو را
حد فوق ما سوی دانند مقدار تو را
.
.
.
ای که دیوان قضا قائم به دیوان شماست
تابع حکم خدا محکوم فرمان شماست
.
گر ید بیضا چه مه شد طالع از جیب کلیم
پنجهٔ خورشید را مطلع گریبان شماست
.
آن ستون کز پشتی او قایمند ارکان عرش
در حریم کبریا رکنی ز ارکان شماست
.
این ندامت گوی زنگاری که دارد متصل
گردش از چوگان قدرت گوی میدان شماست
.
خوان وزیرا که قسمت بر دو عالم کرده‌اند
مایهٔ آن مانده یک ریزه از خوان شماست
.
اژدهایی کز عدو گنج بقا دارد نهان
چون عصا در دست موسی چوب ردبان شماست
.
بندهٔ پیرست کیوان کز کمال محرمی
از پی پاس حرم بر بام ایوان شماست
.
عقل اول کز طفیلش می‌رسد لوح و قلم
پیش دانا واپسین طفل دبستان شماست
.
هرکه را کاریست بر دیوان خیرالحاکمین
نیک چون روی رجوع او به دیوان شماست
.
من مریض درد عصیانم که درمانم توئی
دردمند این چنین محتاج درمان شماست
.
صد شکایت دارم از گردون اما یکی
بر زبانم نیست چون چشمم به احسان شماست
.
گر درین دور فلک شهری گدای محتشم
محتشم را حشمت این بس کز گدایان شماست
.
.
.
دین من شاها به ذات توست ایمان داشتن
وین به دوران چنین کفر است پنهان داشتن
.
.
.
ای تو را جای دگر در عالم معنی مقام
درگهت را قبله‌ایم و روضه‌ات را کعبهٔ نام
.
پیکرت گنج نجف نورت در گردون شرف
مرغ روحت از شرف عنقای قاف احترام
.
ما برین در زایران کعبهٔ اصلیم و هست
حج اکبر زان ما آنست و بس اصل کلام
.
گر یکی مانع نباشد گویم این بیت‌الحرم
نیست در حرمت سر موئی کم از بیت‌الحرام
.
گر به قدر اجر بخشی دوستان را منزلت
باشد از تمکین سراسر عرصهٔ دارالسلام
.
ور ز اعدا منتقم باشی به مقداری که بود
ننهد از کف تا ابد جبار تیغ انتقام
.
اهل عصیان گر تو را روز جزا حامی کنند
قهر سبحانی کند تیغ جزا را در نیام
.
گر گشائی از شفاعت بر گنه‌کاران دری
بندد از رحمت خدا درهای دوزخ را تمام
.
خلق را گر یکسر ایمن خواهی از پیغام موت
وای بر پیک اجل گر کام بگشاید زکام
.
در جزای خصم اگر سرعت کنی نبود بعید
گر شود پیش از محل واقع قیامت را قیام
.
دین پناها پادشاها ملک دین را بیش ازین
می‌توانی داد در تایید حق نظم نظام
.
بس که صیاد زمان دام بلا گسترده است
یک زمان با اهل دل مرغ فراغت نیست رام
.
راست گویم هست از دست مخالف در عراق
بر بزرگان حسینی مذهب آسایش حرام
.
اهل کفر از آتش بغض عداوت پخته‌اند
از برای خفت اسلام صد سودای خام
.
داوری پیش تو می‌آرند زیشان اهل دین
یاوری کن مؤمنان رایا امیرالمؤمنین

  • دوشنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 10:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران