واحد
السلام ای بهشت برین که
غیر غربت به خاطر نداری
السلام ای حریمی که حتی
خادم و شمع و زائر نداری
بی رواق و سایبانی
خاکی اما آسمانی
تو قدمگاه صاحب زمانی
نشیند نیمه شبها
عزاداری در آنجا
به زیر نور مهتاب
کنار قبر زهرا
بسوز ای دل واویلا
ای بقیع گریه کن بر مزاری
که منا در غم او بگرید
سید الساجدین نوحه خواند
مجتبا در غم او بگرید
از تب زهر رفته از حال
مرغ جانش زد پر و بال
یادش آمد ز غوغای گودال
زداغش یاسمن سوخت
دل هر انجمن سوخت
لباسش تا کفن شد
به یاد بی کفن سوخت
بسوز ای دل واویلا
ای بقیع این دو چشمی که دیده است
داغ افتادن از پشت زین را
تا بگوید ز دست بریده
کن خبر بی بی ام البنین را
تا بگوید از مه او
از اسیری از هیاهو
از سری که به نی شد زپهلو
بگو با حال مضطر
چه شد ساقی لشکر
حرم بی امنیت شد
امان از داغ معجر
بسوز ای دل واویلا
- سه شنبه
- 15
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه