راهزن بود دلش ، راه مرا زد آقا !
مصلحت بود شوم قسمت مرتد آقا
غزلی توبه ام از دست ندانم هایم
بین تاریکی و خورشید مردد آقا
ضرری دارد اگر نیم نگاهی بکنی
تا شوم راحت از این حسّ مجرد آقا
فرصت زمزمه ای را به دلم برگردان
فرصت شعر و پریشانی ممتد آقا
مدتی هست کمی روسریم شک دارد
مدتی است کمی بد شده ام بد آقا
هرکه پرهیزترین است برایش انگار
می رسد از در و دیوارپیامد آقا
چشم ها قصد ندارند سخاوت باشند
چشم هامان شده دیوارتر از سد آقا
وَ اِذا زلزلت الارض همین امروز است
قهر کردند مگر ال محمد آقا ؟
فکر ، پابوس پر از عشق تو را گم کرده است
شهر ما قبله ی عشاق ندارد آقا
نذر کردیم فقط هر که شود طوقی تر
بفرستیم به پرواز به مشهد آقا
سال هشتاد و دو از نامه من یادت هست
و جوابی که نوشتی و نیامد آقا
ولی امسال به پیوست کمی خسته ترم
خسته از چون و چرا ،باید وشایدآقا
دو سه روزی ست کبوتر شده حالم،ممنون
که جنون می وزد از کوچه مجرد آقا
پریسا مقصودی از نیشابور
- چهارشنبه
- 21
- مهر
- 1389
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- سعيد رضايي
ارسال دیدگاه