• جمعه 14 اردیبهشت 03

 آرمان صائمی

متن شعر مدح نذر حضرت اميرالمومنين علیه‌السلام -(بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف)

2106
2

بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف
بنويسيد كه عالم همه قربان نجف
ما غباريم..غبارى زِ خيابان نجف
بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف
-
وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف
-
آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟
آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟
آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟
تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست...
-
كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف
-
حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد
حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد
نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد
و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد
-
سرِ ما ذبح كنيد بر سرِ ايوان نجف
-
زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد
دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد
تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد 
گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد
-
جانِ عالم به فداى شه مردان نجف
-
من على را به خدا رازِ خدا ميدانم
ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم 
ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم
به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم 
-
بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف
-
خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش
از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش
فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش
و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش
-
بنويسيد على بانىِ ايمان نجف
-
جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست
روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست
به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست
نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست
-
غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف
-
تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد 
دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد
دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد...
چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد....
-
چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف
-
تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى
نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى
كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى
به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى
-
بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف

  • دوشنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 12:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران