يه دنيا حرفِ نا گفته ، ميونِ چشمِ ترمه
به اين دلم افتاده ، لالائيه آخرمه
زود بود ، تو رو از شير بگيرم علي
مادر ، شرمندتم بميرم علي
از اون ، رو زيكه اومده حرمله
به اون ، تيرِ سه شعبه خيرم علي ....
بد جوري دلشوره دارم از سپاه حرمله
بد جوري دلشوره دارم از نگاه حرمله
بد جوري دلشوره دارم از سلاحِ حرمله
آه ، لالايي لالايي بخواب مادر
ديدم رو دست بابات ، چطور داري ميخندي
ديدم چطور چشماتو ، آروم آروم ميبندي
مُردَم ، زخم گلوتو ديدم علي
دست و ، پا ميزدي ميسوختم علي
حيف شد ، رفتي به تن نكردي مادر
واست ، پيرهني رو كه دوختم علي
چي ميشد كه ميرسوندن به لبات يك قطره آب
مثل بابات آسمون و ميديدي دود و سراب
پيش چشماي ترم كشتن تو رو واسه ثواب
آه ، لالايي لالايي بخواب مادر
قهري با مادرت علي ، چرا مادر پر كشيدي
مگه ازم بدي ديدي ، كه روي نيزه خوابيدي
تو قبر ، خودم گذاشتم بدنت و
يادم ، نميره ناخن زدنت و
تيره ، حرمله نگذاشت كه ببينم
آخر ، من به زبون اومدنت و
رفتي و طعنه به اشكاي منه مادر زدن
جون دادم تا كه براي نبش قبرت اومدن
من خودم ديدم كه دعوا بود براي اين بدن...
آه ، لالايي لالايي بخواب مادر
صلوات الله عليهم اجمعين
لعنة الله علىٰ اعدائهم اجمعين
التماس دعا
كربلا - ذي الحجة ٩٨
- چهارشنبه
- 23
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:34
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه