سر زند هر بامداد از طرف بامت آفتاب
می كند هر روز از مشرق سلامت آفتاب
سر برون می آورد هر روز و پنهان می شود
تا دو نوبت از افق بر احترامت آفتاب
گر تو بگشایی نقاب از چهره، ای شمس الشموس
كمتر است از ذره در پیش مقامت آفتاب
هر كجا خورشید می تابد نشان روی توست
می رساند بر همه عالم پیامت آفتاب
ای مه برج ولایت، ای رضا خورشید دین
ای كه باشد كمترین عبد و غلامت آفتاب
گر كشد قهر تو روزی تیغ بر روی فلك
كی توان گردد سپر پیش حسامت آفتاب
گر دهی فرمان كه سر از چاه مشرق برمیار
حاش لله سر بپیچد از كلامت آفتاب
تا بماند جاودان این روشنایی می كند
توتیای دیده، خاك زیر گامت آفتاب
روز محشر زان سبب سوزنده تر آید پدید
تا كه بستاند زدشمن انتقامت آفتاب
نی عجب گر شعر «خسرو» روشنی بخشد به دل
روشنی افزون كند از فیض نامت آفتاب
شاعر:خسرو
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 5:34
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه