شده خاک عزا بر سرم برادرم میگفت
سرت اومد داداش حرفایی که مادرم میگفت
وضوی خون گرفتی خوندی نمازتو،شمر با خنده رازتو ، کربلا مهر و موم کرد
چه بد رو سینه ت افتاد، سوز و گدازتو، چشم نیمه بازتو، دید و کارو تموم کرد
به خون خضاب شد ریشتو، گفتم بمونم پیشتو: شمر و سنان نشستن
تا کشتنت بی معطلی، رو شون به ما وا شد ولی، دستای ما رو بستن
(واویلا کربلا کربلا کربلا کربلا)
◾️◽️◾️◽️◾️
خودم دیدم با نعلا زدن به موی تو شونه
نگفتن پسر دختر پیمبرشونه
خاک غم می وزه در ، صحرای کربلا، شد سر از تنت جدا، سهم من شد اسارت
پر شده بین این دشت، عطر تن حسینم ، پیراهن حسینم رو بردن به غارت
غارت شدی غارت شدم ،دیدم با چشمای خودم ،چیزی برات نذاشتن
شد قتلگاه دریای خون، نیزه رو نیزه بی امون توی تن تو کاشتن
(واویلا کربلا کربلا کربلا کربلا)
◾️◽️◾️◽️◾️
چی بگم هنر کوفه رو که سابقه دارن
برای غارت خیمه ها مسابقه دارن
به کم راضی نمیشن، گوشواره میبرن ، هم گهواره میبرن، هم خلخال پا رو
الهی که نبینی از روی نیزه ها، حال و روز و زینب و ، این زن و بچه ها رو
شهید شدی اسیر شدم، از غصه ی تو پیر شدم دلم صداتو میخواد
شدم دیگه دست به عصا ، حالا دیگه ام المصائبی بهم چه میاد
(واویلا کربلا کربلا کربلا کربلا)
◾️◽️◾️◽️◾️
- پنج شنبه
- 24
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه