دست خود را برد تا کاری کند
خواست چون سقا علمداری کند
از میان دست و پای اسب ها
میرود ارباب را یاری کند
دید شمشیری نشسته در کمین
رفت تا اعلام بیزاری کند
بالهای کوچکش را باز کرد
از عمو قدری هواداری کند
زیر تیغ ظلم ، پرهایش شکست
تا به راه عشق ، ایثاری کند
سینه سرخ عمو را خون گرفت
مقتلش را خواست گل کاری کند
سر به تن دیگر ندارد حیف شد
چون عمو میخواست سرداری کند
- شنبه
- 26
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه