وقتی میان معرکه ات حنجرت گسست
انگار رشته های دل مادرت گسست
جسمت شبیه بسمل در خون طپیده شد
با پره های تیر که بال و پرت گسست
زور سه شعبه بیشتر از استخوان توست
با یک اشاره گردن بی جوهرت گسست
حلق تو را مگر که به بازی گرفته اند
حس میکنم که حلقه بند سرت گسست
شیرازه ظریف تنت پاره پاره شد
شش برگه سفید تو در دفترت گسست
تو رفتی و کسی ز میان حرامیان
فریاد زد حسین... ز هم ...لشگرت گسست
- شنبه
- 26
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:50
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه