دلم آشوبه ، نیا سوی این دیار
دلم آشوبه ، ندارم صبر و قرار
دلم آشوبه ، زینب و اینجا نیار
دلم آشوبه...
نیایی اینجا ، شهر بابای تو نیست!
نیایی اینجا ، هیچ کسی پای تو نیست
نیایی اینجا ، اینجا که جای تو نیست
نیایی اینجا...
برای منفعت کنارِتن
با نیزه شون چش انتظارتن
اینجا ندارن احترام تو
فکر شکستنِ وقارِتن
سوی کوفه نیا
یاسیدالشهدا 3
اینا نامَردن ، همه از کینه پُرَن
اینا نامَردن ، نون به نرخ روز خورَن
اینا نامَردن ، از قفا سر می بُرَن
اینا نامَردن ...
نیایی اینجا ، می شکنه بال و پرت
نیایی اینجا ، خون میشه چشم ترت
نیایی اینجا ، که کوچیکه دخترت
نیایی اینجا...
هواتو هیشکی نداره نیا
میشه رقیه آواره نیا
خنجر کهنه داغ تو یه روز
رو قلب زینب می ذاره نیا
سوی کوفه نیا
یاسیدالشهدا 3
امان از اون روز ، که میون قتلگاه
امان از اون روز ، میشه خون تو مُباح
امان از اون روز ، می کِشه فاطمه آه
امان از اون روز...
می بینه زینب ، تو رو زیر دست و پا
می بینه زینب ، سر بریدن از قفا...
می بینه زینب ، سرت و به نیزه ها
می بینه زینب...
دلم به درد و غم شده دچار
پسرعمو نیا به این دیار
از این سفر صرف نظر بکن...
یا لااقل ناموس تو نیار
سوی کوفه نیا
یاسیدالشهدا 3
- شنبه
- 26
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه