امیرالمؤمنین حیدر به مهرت پای بستم من
دم عیسائیت کرده خوش ازجام الستم من
.
به یک حبّه ز انگور محبّت مست مستم من
نه سنجیده خلایق گویدم باده پرستم من
نخورده کی تواندکس زحُبّ عشق تو جانا
بداند تا چرا باده پرست و شه پرستم من
.
زتن رخت هوس کندم زفید هرگنه رستم
بده جام دگر شاها اگرچه عاصی و پستم
زعشقت جامه پوشیدم رسانم تا به تو دستم
عصای رهروان دستی که پای ازتیشه خستم من
.
میِ نابت اثر کرده به چشم دل عَلن بینم
ثُلاث و تابعانش را به محشر پا رَسن بینم
رواج دین احمد را به نسل تو حسن بینم
به محشردست من برگیر زاشیاع توهستم من
.
زبعد احمد مُرسل ز ذَالّنّاس مِحَن دید ی
به جزاصحاب معدودی همه پیمان شکن دیدی
بجای مرغ خوش الحان به باغ دین زغن دیدی
به عمرم در غم جانسوز به محفلها نشستم من
.
غلام حضرت شاهم مرا کمتر مبین جانا
بمیرد ماهی گر باشد جدا ازآب دریا ها
چه سودائی از این بهتر مرا باشد علی مولا
بگیرم جیره از دستش بگویم پای بستم من
.
به اعمال بدخود گرچه«عدلی» شرمگین است
هم از جور و جفای بد نهادان دلغمین است
ولی با یک علی گفتن به کامش تلخ شیرین است
به این نازد که مدّاحم زمینای تو مستم من
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج اصغر فرشچی
ارسال دیدگاه