منی که یک عمر اسیر یارم
همیشه واسه تو بی قرارم
حالا چجوری باید بتونم...
آخه چجوری طاقت بیارم
از همون بَدو تولد بودم
پیش تو توو شادی و غمها
کَنده میشه دلم از جا تا که...
می خونی آیه ی اِسترجا(استرجاع)
کاش که مابین قربونی هات جاشه زینب
آرزوشه که پیش مرگ تو باشه زینب
یاحسین ۳ جان
مادر برام خونده روضه هاتو...
تو خواب دیدم حتی قتلگاتو
چه خاطرات شیرین و تلخی...
چه زود گذشت لحظه های با تو...
وای از این دل پر از آشوبم
فردا میشه خواب من تعبیر
پیکر عزیزترینم میشه
طُعمه ی سرنیزه و شمشیر
لااقل امشب و تا سحر باش کنارم
عصر فردا دیگه سهمی از تو ندارم
یاحسین ۳ جان
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:41
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه