خاطرات کربلایی زنده بر آل عبا شد
کاروانی از مصیبت وارد شام بلا شد
بر عدو دنیا به کام است
روز عید اهل شام است
آه و واویلا،واویلا
جملگی پوشیده بودند جامهٔ نو مردم شام
شد پذیرایی زِ عترت طعنه و سنگِ لب بام
کوه درد و غم واویلا
چشمِ نامَحرم واویلا
آه و واویلا، واویلا
جلوه رَقّاصه ها در کوی و برزن جلوه گر بود
زینب کبری زِ ماتم پای نیزه نوحه گر بود
غصّه تازه گشته آغاز
با شروع رقص و آواز
آه و واویلا، واویلا
سُست شد از نطق زینب پایه های کاخ اعدا
خطبه خواند و دشمنش شد تا اَبد رُسوای رُسوا
راس ثارُالَّه چنین گفت
شیر زن را آفرین گفت
آه و واویلا، واویلا
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 9:55
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه