علقمه صحنه ی خون دل و زخم جگر است
خیز عباس که قلبم زغمت شعله ور است
ناکسان ازغم بی دستی تو دست زنند
من هم از داغ تو دستم به سر و بر کمر است
ذکر اطفال به خیمه شده ای وای رباب
ازعطش کودک ششماهه چنان محتضر است
تیر از جسم حسن گر چه کشیدم اما
تیر از چشم درآوردن تو سخت تر است
مثل قاسم شده جسم تو علمدار رشید
بس که اعضای تو پاشیده،تنت مختصر است
گوشتهای بدنت را به سر نیزه زدند
نیزه هایی که همه تیز تر از میخ در است
لرزه افتاده زپا تا به سر ناموسم
خیز از جاوببین دختر من بی سپر است
صحبت از غارت خلخال شده خیززجا
غیرت الله بدون تو حرم در خطر است
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- جمعه
- 1
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 21:3
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه