به حق حیدر به جون مادر
بیا از اینجا بریم برادر
رفته ز پیکر صبر و قرارم
اینجا کجاست که دلشوره دارم
دل دخترت سکینه به غم و غصه عجینه
بیا برگردیم مدینه بیا برگردیم مدینه
بی تابم برا پهلوی تو
بگیره شمر دون،سر و از موی تو
غصه نخور ای-عزیز جونم
برا غم تو من پریشونم
برای اون دم دلم میسوزه
که بین آتیش حرم میسوزه
نه علی هست نه علمدار میشی بی یاورو بی یار
می برن تو رو تو بازار می برن تو رو تو بازار
گوییا می بینم توی شام
می برن دست بسته،تو رو بزم حرام
ای خواهر،میشه روزت چون شب
می بینی سرم رو،زیر پای مرکب
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 2:58
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه