بابائی آخه کجایی – میکشه منو جدائی
گریه هام دست خودم نیست
خواب دیدم رو نیزه هایی – نزدیکه یه ماهه که رفتی سفر
نداری ز حال دخترت خبر
راستی روسریم ببین پاره شده
اومدی برام یه روسری بخر
شده جای من خرابه -وعده ی ما وقت خوابه
نمی خوای بیای عیادت -دیدن یتیم ثوابه
می دونستی؟چند شبه تب میکنم
با دل شکسته لب لب میکنم
به دلم افتاده که امشب میای
سر و وضعم و مرتب میکنم
عمه زده به موهام- میاد امشب دیگه بابام
پاک بکن با تای م(عج)ر-یه کمی خون رو لبهام
دختری که سوخته زیبا نمیشه
زانوی شکسته که تا نمیشه
پایی که هزار تا آبله داره – برای دختر تو پا نمیشه
شده فرصتی فراهم -بشینیم روبروی هم
هر دو تائیمون یتیمیم- گریه میکنیم براهم
چرا انقدر عوض شدی بابا
مثل من موندی به زیر دست و پا؟
پاشو تا بریم به دخترا بگم – من بابا دارم ببینید بچه ها
بابا اون شب که نبودی- منو پیدا کرد یهودی
موهام و کشید داد زد- شده سر تا پام کبودی
چشمت و دور دید و بازوم و شکست
فاطمه بودم و پهلوم و شکست
جای انگشتر اون رو چشمامه
یه جوری زد طاق ابروم و شکست
- شنبه
- 2
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:32
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه