میان قتلگه چه غوغا شده
محشر کبراست که برپا شده
خون به دل زینب کبرا شده
درون قتلگاه کشد از سینه آه
بی تابی و تابت ندادند
ای تشنه ام آبت ندادند
سنان سنان خود به بازویت زد
دیدم یکی نیزه به پهلویت زد
شمر لعین پنجه به گیسویت زد
صدا زد مادرش مبر از تن سرش
آتش زدی دل مدینه
تا که زدی لگد به سینه
عرش نشینان همگی سیه پوش
صدای نعل اسب آید به گوش
زینب کبراست که رفته ز هوش
سرش را بریدند روی چند دویدند
جسم تو مثل توتیا شد
با سم مرکب جابجا شد
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 23:5
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه