پسر فاطمه گر نیست برم مادر من
مادرت فاطمه آمد ز جنان در بر من
بس که تیر آمد و بنشست به اعضای تنم
شده مثل علی اصغر همه ی پیکر من
تیر از چشم کشیدی که ببینم رویت
همره تیر برون آمده چشم تر من
به تماشای من و تو همگی دست زدند
خنده بر اشک تو مولا نشود باور من
با تو آن قدر بگویم ز عمودی که زدند
به روی شانه ی من ریخته مغز سر من
به که از نیزه بیفتد سر من روی زمین*
گر اسیری سر بازار رود خواهر من
*****
*به:مخفف کلمه بهتر می باشد
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- چهارشنبه
- 6
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 8:5
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه