دلم راای عزیزدل شکستی
بزن پلکی بدانم زنده هستی
علی اکبر علی جانم علی جان
کمان ابروببین همچون کمانم
ببین ای جان لیلانیمه جانم
تنت افتاده هرسو،ای جوانم
علی اکبر علی جانم علی جان
شده بادیدنت خون قلب بابا
تنت پاشیده گشته بین صحرا
شدی درپیش چشمم اربااربا
علی اکبر علی جانم علی جان
همه زانو زدنم را تا دیدند
تمام لشکریان صف کشیدند
زمان جمع تو به من خندیدند
علی اکبر علی جانم علی جان
بجز نیزه به دور تو ندیدم
زجسم تو سنان بیرون کشیدم
به مثل مادرم زهرا خمیدم
علی اکبر علی جانم علی جان
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- چهارشنبه
- 6
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:1
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه