به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست
نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست
از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم
هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست
چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما
چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست
ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش
به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست
ميا كه در دل اين مردمان نامردش
به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست
برای كشتن تو نقشه ها به سردارند
ميا كه منتظر چشم های سر دارند
- یکشنبه
 - 10
 - شهریور
 - 1398
 - ساعت
 - 11:28
 - نوشته شده توسط
 - محدثه محمدی
 
- شاعر:
 - 
                            
محمد حسن بیات لو
 

                
                
                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه