بوی عطش وزیده شد از نای سوخته
عطر حرم گرفته غزلهای سوخته
با آرزوی زایر کرببلا شدیم
با پای دل روانه به صحرای سوخته
کوچه به کوچه تکیه ماتم به پا شده
با روضه ها قرین شده دنیای سوخته
کم مانده تا که ساحل دلها شود خراب
امواج غم رسیده ز دریای سوخته
میدید در کنار فرات ایستاده است
خون شد دل رباب ز رویای سوخته
در قاب چشم دختر مظلومه ای نشست
عکس کبود چهره زهرای سوخته
شرمنده لبان علی اصغرت شدم
این بود ذکر آخر سقای سوخته
غوغای عطر سیب وجودش عجیب بود
خون می چکید گرچه ز لبهای سوخته
- سه شنبه
- 12
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه