هجران رفیق گرم و گلستانی من است
	
	اصلا فراق یار دبستانی من است
	
	تا پا به پای گردش ایام می روم
	
	بیچاره این دل است که قربانی من است
	
	دیشب میان آینه ی شخصی خودم
	
	دیدم که چند خط روی پیشانی من است
	
	این چند تار موی سپیدند شاهدم
	
	آری غم تو باعث ویرانی من است
	
	من با جگر معاهده ی خون نوشته ام
	
	تا آن زمان که داغ تو زندانی من است
	
	لیلا به رفت و آمد و مجنون به خواب ناز
	
	این قصه ی قدیم پریشانی من است
	
	گفتند : سر زده گذر از شهر کرده دوست
	
	چیزی که مانده است پشیمانی من است
	
	تا حال اگر نفس ز گلو می کند گذر
	
	از ارتباط قلبی و پنهانی من است
	
	پس کی زمان دیدن روی تو می رسد ؟
	
	این پرسش دو دیده ی بارانی من است
	
	روزی که قبر مادر خود را نشان دهی
	
	تازه زمان گریه ی طوفانی من است
	
	چون آبرو ز درگه خوبان گرفته ام
	
	دنیا به کام و مرگ به آسانی من است
	
	با اقتدار منتظر مقدم توام
	
	پرچم به دست یار خراسانی من است
	
	با تشکر از شاعر گرانقدر برادر بزرگوار "رضا رسول زاده"
- جمعه
- 31
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- جواد

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه