تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد.*
شیرخواری شده سیراب به مادر برسد.
حرف معصومیتش پیش کشیده شد و حیف.
تیر نگذاشت سپاهی که به باور برسد.
تا توان داشت کشید است کمان را بلکه.
تیر تا عمق گلو رفته و تا پر برسد.
تا که از چله رها شد چه شتابی برداشت.
تیر تعجیل نموده که به حنجر برسد.
تا که ارباب خجالت نکشد، قبل از تیر.
آسمان کاش که باران شود و سر برسد.
تیر، آخر گره کور تلذی را واکرد.
تا که یک کودک لب تشنه به کوثر برسد.
رسول رشیدی راد(مجتبی)
*تضمین از غزل زیبای علیرضا لک
- پنج شنبه
- 14
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه