ظُلمِ سِپاهِ زَخم گُذاران شروع شد
طَرزِ جَدیدِ کُشتنِ یاران شروع شد
.
تا حال اگر که نیزه و شمشیر می زدند
اکنون هُجومِ سنگ بیاران شروع شد
.
می ریختند روی سَرَش، سَنگ جای نُقل
دَر خیمه اَشکِ آیِنه داران شروع شد
.
تا زیر سنگها نَفَسِ او تَمام شد
اُفتاد و... جَذر و مَدِّ سَواران شروع شد
.
وزنِ سَوار و اَسب که اُفتاد روی گُل
فَصلِ گُلابگیرِ بَهاران شروع شد
.
دَنده شکسته است، که زَهرا رسیده است؟!
تَجدیدِ خاطراتِ نِگاران شروع شد
.
اُفتاد اَبرِ رَحمتِ حَق روی پِیکرَش
یعنی عَمو رِسیده و باران شروع شد
.
- جمعه
- 15
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه