• دوشنبه 3 دی 03


مقتل علی اکبر علیه السلام -(سپس على بن الحسين به میدان نبرد آمد)

842

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج‏2، ص: 107
وَ لَمْ يَزَلْ يَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَيُقْتَلُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مَعَ الْحُسَيْنِ علیه السلام إِلَّا أَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً فَتَقَدَّمَ ابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ أُمُّهُ لَيْلَى بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ لَهُ يَوْمَئِذٍ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً فَشَدَّ عَلَى النَّاسِ وَ هُوَ يَقُولُ:

أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِي‏
تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِي أَضْرِبُ بِالسَّيْفِ أُحَامِي عَنْ أَبِي‏
ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِيٍّ قُرَشِي‏
.
فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَاراً وَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يَتَّقُونَ قَتْلَهُ فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِيُّ فَقَالَ عَلَيَّ آثَامُ الْعَرَبِ إِنْ مَرَّ بِي يَفْعَلُ مِثْلَ ذَلِكَ إِنْ لَمْ أُثْكِلْهُ أَبَاهُ فَمَرَّ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ كَمَا مَرَّ فِي الْأَوَّلِ فَاعْتَرَضَهُ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ وَ احْتَوَاهُ الْقَوْمُ فَقَطَعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ فَقَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ وَ انْهَمَلَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ مُسْرِعَةً تُنَادِي يَا أُخَيَّاهْ وَ ابْنَ أُخَيَّاهْ وَ جَاءَتْ حَتَّى أَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَأَخَذَ الْحُسَيْنُ بِرَأْسِهَا فَرَدَّهَا إِلَى الْفُسْطَاطِ وَ أَمَرَ فِتْيَانَهُ فَقَالَ احْمِلُوا أَخَاكُمْ فَحَمَلُوهُ حَتَّى وَضَعُوهُ بَيْنَ يَدَيِ الْفُسْطَاطِ الَّذِي كَانُوا يُقَاتِلُونَ أَمَامَهُ . 

ترجمه : سپس على بن الحسين به میدان نبرد آمد. مادرش ليلى دختر ابى قرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود و از زيباترين مردم آن زمان بود، او حمله می کرد و مي گفت: منم على فرزند حسين بن على، به خانه خدا سوگند ما سزاوارتر به پيغمبر هستيم. به خدا سوگند پسر زنا زاده در باره ما حكومت نخواهد كرد، با شمشير شما را مي زنم و از پدر خويش دفاع مي كنم. شمشير مي زنم! شمشير زدن جوانى هاشمى و قرشى.
او چندین بار چنين حمله کرد، مردم كوفه از كشتن او خوددارى مي كردند، مرة بن منقذ عبدى گفت: گناه عرب به گردن من باشد اگر اين جوان بر من بگذرد و این چنين حمله کند و من داغ مرگش را بر دل پدرش نگذارم، پس همچنان كه حمله می کرد، مرة بن منقذ سر راه او را گرفت و با نيزه او را زد. آن جناب به زمين افتاده، و آن مردم بی شرم دور او را گرفت، او را احاطه کردند و با شمشيرهاى خود پاره پاره‏اش كردند، امام حسين علیه السلام آمد تا بر بالای سر جوان ايستاده فرمود: اى پسرم خدا بكشد مردمى كه تو را كشتنند. چه قدر اين مردم بر خدا و بر دريدن حرمت رسول خدا بی باک شده اند و اشك از ديدگان مبارکش سرازير شد، سپس فرمود: پس از تو خاك بر سر دنيا. در اين حال زينب کبری خواهر امام حسین علیه السلام از خيمه بيرون دويده فرياد مي زد: اى برادرم و اى فرزند برادرم. و با سرعت آمد تا خود را به روى آن جوان انداخت، امام حسین علیه السلام خواهر را بلند كرده او را به خيمه بازگرداند، و به جوانان خود فرياد زد: برادرتان را برداريد، پس جوانان آمده او را برداشتند و جلوى خيمه ای كه مقابل آن می جنگیدند بر زمين نهادند

  • شنبه
  • 16
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران